ارتباط غيركلامي و زبان بدن
علائم غيركلامي، نهتنها احساسات فرد را به تصوير ميكشند بلكه اغلب نشان ميدهند او چگونه با احساسات كنار ميآيد.
بخش مهمي از تعامل انسانها شامل ارتباطات غيركلامي است. مثلاً اطوارها، حالتهاي چهره و ژستهاي افراد ميتوانند نگرشها و احساسات آنها را به ديگران انتقال دهند و اين حركات و موارد زياد ديگري ميتوانند حتا مؤثرتر از پيامهاي كلامي باشند.
به نوعي ميتوان گفت: كنش متقابل شامل شكلهاي متعدد ارتباط غيركلامي -مبادله اطلاعات و معني از طريق حالتهاي چهره، اشارات با حركات بدن- ميشود. ارتباط غيركلامي گاهي «زبان بدن» ناميده شده، كه گمراهكننده است، زيرا از اينگونه اشارات غيركلامي براي حذف، تقويت يا بسط آنچه كه به صورت كلام گفته ميشود استفاده ميكنيم. «الكساندر لوون»، روانشناس، اين نكته را چنين بيان ميكند: «هنگامي كه انسان تفسير زبانِ اشارات را ياد ميگيرد، هيچ واژهاي را به اندازه آن روشن و واضح نمييابد.»
تحقيقات نشان داده است كه محل قرارگرفتن دستوپا در هنگام مكالمه چيزهايي درباره پايگاه متفاوت افراد به ما ميگويد. وقتي افراد با كساني صحبت ميكنند كه از نظر پايگاه از آنها پايينترند يا از قدرت كمتري برخوردارند، بدن آنان آرامتر و راحتتر است. اما وقتي با افرادي از پايگاه بالاتر صحبت ميكنند ژست آنها خشكتر و بهاصطلاح عصا قورت دادهتر است. در حاليكه وضعيت راحتتر بدن كه كمي متمايل به سوي شخص ديگر باشد، نشاندهنده علاقه و دوستي است.
يك انسان نميتواند ارتباط برقرار نكند. او ميتواند تصميم به ادامه گفتوگو بگيرد، اما غيرممكن است كه بتواند جلوي رفتار خويش را بگيرد. رفتار يك فرد- حالتهاي چهره، حركات بيانگر، وضع اندام و اعمال ديگر- جرياني بدون وقفه از اطلاعات و منبعي پايدار از نشانههاي مربوط به احساساتي است كه او تجربه ميكند. فقط بخش كوچكي از درك و فهمي كه انسان با تعامل رودررو بهدست ميآورد حاصل لغات است.
از ديگر وجوه ارتباط غيركلامي حالتهاي چهره است؛ شامل خوشحالي، غمگيني، شگفتي، ترس، خشم و بيزاري كه حالاتي همگاني و جهاني داشته و در همه جاي جهان يكسان تعبير و تفسير ميشوند. يك جنبهي مهم ارتباط غيركلامي بيان احساس از طريق چهره است.
در واقع حالتهاي چهره، حركات و حالات بدني بهطور دائم براي تكميل سخنان و نيز انتقال معاني هنگامي كه عملاً چيزي گفته نميشود، مورداستفاده قرار ميگيرد. حالتهاي حقيقي چهره معمولاً پس از چهار يا پنج ثانيه ناپديد ميشوند و لبخند يا ابراز تعجبي كه بيشتر طول ميكشد، ميتواند به خوبي نشاندهنده فريب باشد.
هر يك از شكلهاي صحبت و فعاليت كه زندگي روزانه ما پيرامون آن بنا گرديده، حالت چهره، اشارات يا وضع بدن ميتواند براي شوخيكردن، نشان دادن استهزا يا شك و ترديد مورداستفاده قرار گيرند. بهعنوان مثال حالت تعجب در چهره خيلي طول ميكشد، ممكن است بهعنوان تقليدي طنزآميز بهكار برده شود.
ميتوان از چهره مفهوم وسيعتري را يافت چرا كه چهره نقش بسيار وسيعي در عملكرد و درك طرف مقابل از ما دارد. در زندگي روزانه، ما معمولاً توجه زيادي به نگهداري يا حفظكردن آبروي يكديگر نشان ميدهيم.
بنابراين زندگي هرروزه ما خودبهخود پيش نميآيد. همه ما بيآنكه بدانيم، در كنش متقابلي كه با ديگران داريم حالت چهره، وضع حركات بدن را بهدقت بهطور مداوم كنترل ميكنيم.
بهعنوان مثال يك ديپلمات خوب بايد بتواند در حالي كه كاملاً آسوده و آرام بهنظر ميرسد با ديگران كه ممكن است با عقايدشان موافقت نداشته يا حتا بهنظرش نفرتانگيز برسند كنش متقابل داشته باشد. ميزان موفقيت در اين امر ميتواند در سرنوشت تمامي ملتها مؤثر باشد. ديپلماسي ماهرانه ميتواند تيرگي روابط بين ملتها را برطرف كرده و از جنگ جلوگيري كند.
علائم غيركلامي، نهتنها احساسات فرد را به تصوير ميكشند بلكه اغلب نشان ميدهند او چگونه با احساسات كنار ميآيد. بهطور مثال ممكن است خشم خود را با كشيدگي و تنش عضلاني سركوب كند و يا احساساتش را از طريق بر زمين كوبيدن پا، تكان دادن دستها و محكم بستن در اتاق يا مواردي از اين قبيل تخليه كند.
احساسات افراد نسبت به روابطشان اساساً از طريق رفتارهاي غيركلامي آنان منتقل ميشود. هنگاميكه افراد فاصله قابلتوجهي از يكديگر ميگيرند، بدنشان را منقبض ميكنند و از روبهروي هم قرار گرفتن يا تماس چشمي اجتناب ميكنند.
از آنجا كه رفتارهاي غيركلامي، ابزارهاي اصلي انتقال هيجانها هستند براي درك مهمترين مواردي كه ديگران با ما در ميان ميگذارند، اهميت بسيار زيادي دارند. اوقاتي وجود دارد كه هر يك از ما لغات را به نحوي بهكار ميبريم كه براي پنهانكردن احساساتمان مناسب باشد.
گاه اين تمايلات فريبكارانه در ضمير ناهشيار ما پنهان ميشوند و ما حتا از تلاش خود براي پنهانكاري آگاه نميشويم. اما به همين ترتيب، هر يك از ما ياد گرفتهايم كه زبان بدن را كنترل كنيم. ما آگاهانه يا ناآگاهانه، تلاش داريم بروز هيجانهايي را كه از طريق رفتارهاي غيركلامي منتقل ميشوند كنترل كنيم.
بهطور مثال هنگامي كه موضوعي براي ما از اهميت بسيار زيادي برخوردار است، ممكن است شانههايمان را با نوعي بيتفاوتي فريبكارانه بالا بيندازيم يا ممكن است خشم خود را با لبخندي دروغين استتار كنيم زيرا بخش زيادي از ارتباط بينفردي را ارتباط غيركلامي تشكيل ميدهد.
تفسير زبانِ تن يكي از مهمترين مهارتهاي لازم در گوشدادنِ اثر بخش است. عناصر غيركلامي ارتباط، به خصوص در درك احساسات شخصي ديگر اهميت بسيار دارد. مردم اغلب ميكوشند كه احساساتشان را از طريق كنترل رفتارهاي غيركلامي خود مخفي نگهدارند اما اين كار، در مقايسه با پنهانكاري، معمولاً از موفقيت كمتري برخوردار است. گاه ممكن است كه زبان بدن، بسيار واضح و آشكار باشد و گاه ممكن است كه رمزگشايي آن، كار بسيار دشواري بهنظر برسد.
هرگاه شنونده قادر باشد درك خود را از زبان بدن فرستنده به شكل مناسبي منعكس كند، ارتباط تا حد قابلتوجهي بهبود مييابد.